آیات سوره يوسف
جهت فیلتر سطر مطلب مورد نظر را تایپ نمایید.
نام سوره | شماره سوره | شماره آيه | متن آيه | ترجمه فولادوند | حزب | جزء | سجده | |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
1606 | يوسف | 12 | 0 | بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ | به نام خداوند رحمتگر مهربان | 3 | 12 | |
1607 | يوسف | 12 | 1 | الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ {1} | الف لام راء این است آیات كتاب روشنگر {1} | 3 | 12 | |
1608 | يوسف | 12 | 2 | إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ {2} | ما آن را قرآنی عربی نازل كردیم باشد كه بیندیشید {2} | 3 | 12 | |
1609 | يوسف | 12 | 3 | نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَـذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ {3} | ما نیكوترین سرگذشت را به موجب این قرآن كه به تو وحی كردیم بر تو حكایت میكنیم و تو قطعا پیش از آن از بیخبران بودی {3} | 3 | 12 | |
1610 | يوسف | 12 | 4 | إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ {4} | [یاد كن] زمانی را كه یوسف به پدرش گفت ای پدر من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم دیدم [آنها] برای من سجده میكنند {4} | 3 | 12 | |
1611 | يوسف | 12 | 5 | قَالَ يَا بُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ {5} | [یعقوب] گفت ای پسرك من خوابت را برای برادرانتحكایت مكن كه برای تو نیرنگی میاندیشند زیرا شیطان برای آدمی دشمنی آشكار است {5} | 3 | 12 | |
1612 | يوسف | 12 | 6 | وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {6} | و این چنین پروردگارت تو را برمیگزیند و از تعبیر خوابها به تو میآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام میكند همان گونه كه قبلا بر پدران تو ابراهیم و اسحاق تمام كرد در حقیقت پروردگار تو دانای حكیم است {6} | 3 | 12 | |
1613 | يوسف | 12 | 7 | لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِّلسَّائِلِينَ {7} | به راستی در [سرگذشت] یوسف و برادرانش برای پرسندگان عبرتهاست {7} | 4 | 12 | |
1614 | يوسف | 12 | 8 | إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ {8} | هنگامی كه [برادران او] گفتند یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما كه جمعی نیرومند هستیم دوستداشتنیترند قطعا پدر ما در گمراهی آشكاری است {8} | 4 | 12 | |
1615 | يوسف | 12 | 9 | اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ {9} | [یكی گفت] یوسف را بكشید یا او را به سرزمینی بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمی شایسته باشید {9} | 4 | 12 | |
1616 | يوسف | 12 | 10 | قَالَ قَآئِلٌ مَّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ {10} | گویندهای از میان آنان گفتیوسف را مكشید اگر كاری میكنید او را در نهانخانه چاه بیفكنید تا برخی از مسافران او را برگیرند {10} | 4 | 12 | |
1617 | يوسف | 12 | 11 | قَالُواْ يَا أَبَانَا مَا لَكَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ {11} | گفتند ای پدر تو را چه شده است كه ما را بر یوسف امین نمیدانی در حالی كه ما خیرخواه او هستیم {11} | 4 | 12 | |
1618 | يوسف | 12 | 12 | أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ {12} | فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازی كند و ما به خوبی نگهبان او خواهیم بود {12} | 4 | 12 | |
1619 | يوسف | 12 | 13 | قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ {13} | گفت اینكه او را بب رید سخت مرا اندوهگین میكند و میترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد {13} | 4 | 12 | |
1620 | يوسف | 12 | 14 | قَالُواْ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ {14} | گفتند اگر گرگ او را بخورد با اینكه ما گروهی نیرومند هستیم در آن صورت ما قطعا [مردمی] بیمقدار خواهیم بود {14} | 4 | 12 | |
1621 | يوسف | 12 | 15 | فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَـذَا وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ {15} | پس وقتی او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنین كردند] و به او وحی كردیم كه قطعا آنان را از این كارشان در حالی كه نمیدانند با خبر خواهی كرد {15} | 4 | 12 | |
1622 | يوسف | 12 | 16 | وَجَاؤُواْ أَبَاهُمْ عِشَاء يَبْكُونَ {16} | و شامگاهان گریان نزد پدر خود [باز] آمدند {16} | 4 | 12 | |
1623 | يوسف | 12 | 17 | قَالُواْ يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لِّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ {17} | گفتند ای پدر ما رفتیم مسابقه دهیم و یوسف را پیش كالای خود نهادیم آنگاه گرگ او را خورد ولی تو ما را هر چند راستگو باشیم باور نمیداری {17} | 4 | 12 | |
1624 | يوسف | 12 | 18 | وَجَآؤُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ {18} | و پیراهنش را [آغشته] به خونی دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلكه ن فس شما كاری [بد] را برای شما آراسته است اینك صبری نیكو [برای من بهتر است] و بر آنچه توصیف میكنید خدا یاریده است {18} | 4 | 12 | |
1625 | يوسف | 12 | 19 | وَجَاءتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَـذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ {19} | و كاروانی آمد پس آبآور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده این یك پسر است و او را چون كالایی پنهان داشتند و خدا به آنچه میكردند دانا بود {19} | 4 | 12 | |
1626 | يوسف | 12 | 20 | وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ {20} | و او را به بهای ناچیزی چند درهم فروختند و در آن بیرغبت بودند {20} | 4 | 12 | |
1627 | يوسف | 12 | 21 | وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ {21} | و آن كس كه او را از مصر خریده بود به همسرش گفت نیكش بدار شاید به حال ما سود بخشد یا او را به فرزندی اختیار كنیم و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین مكانت بخشیدیم تا به او تاویل خوابها را بیاموزیم و خدا بر كار خویش چیره است ولی بیشتر مردم نمیدانند {21} | 4 | 12 | |
1628 | يوسف | 12 | 22 | وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ {22} | و چون به حد رشد رسید او را حكمت و دانش عطا كردیم و نیكوكاران را چنین پاداش میدهیم {22} | 4 | 12 | |
1629 | يوسف | 12 | 23 | وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ {23} | و آن [بانو] كه وی در خانهاش بود خواست از او كام گیرد و درها را [پیاپی] چفت كرد و گفت بیا كه از آن توام [یوسف] گفت پناه بر خدا او آقای من است به من جای نیكو داده است قطعا ستمكاران رستگار نمیشوند {23} | 4 | 12 | |
1630 | يوسف | 12 | 24 | وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ {24} | و در حقیقت [آن زن] آهنگ وی كرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او میكرد چنین [كردیم] تا بدی و زشتكاری را از او بازگردانیم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود {24} | 4 | 12 | |
1631 | يوسف | 12 | 25 | وَاسُتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوَءًا إِلاَّ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ {25} | و آن دو به سوی در بر یكدیگر سبقت گرفتند و [آن زن] پیراهن او را از پشت بدرید و در آستانه در آقای آن زن را یافتند آن گفت كیفر كسی كه قصد بد به خانواده تو كرده چیست جز اینكه زندانی یا [دچار] عذابی دردناك شود {25} | 4 | 12 | |
1632 | يوسف | 12 | 26 | قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الكَاذِبِينَ {26} | [یوسف] گفت او از من كام خواست و شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد اگر پیراهن او از جلو چاك خورده زن راست گفته و او از دروغگویان است {26} | 4 | 12 | |
1633 | يوسف | 12 | 27 | وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِينَ {27} | و اگر پیراهن او از پشت دریده شده زن دروغ گفته و او از راستگویان است {27} | 4 | 12 | |
1634 | يوسف | 12 | 28 | فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ {28} | پس چون [شوهرش] دید پیراهن او از پشت چاك خورده است گفت بیشك این از نیرنگ شما [زنان] است كه نیرنگ شما [زنان] بزرگ است {28} | 4 | 12 | |
1635 | يوسف | 12 | 29 | يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَـذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ {29} | ای یوسف از این [پیشامد] روی بگردان و تو [ای زن] برای گناه خود آمرزش بخواه كه تو از خطاكاران بودهای {29} | 4 | 12 | |
1636 | يوسف | 12 | 30 | وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ {30} | و [دستهای از] زنان در شهر گفتند زن عزیز از غلام خود كام خواسته و سختخاطرخواه او شده است به راستی ما او را در گمراهی آشكاری میبینیم {30} | 4 | 12 | |
1637 | يوسف | 12 | 31 | فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَـذَا بَشَرًا إِنْ هَـذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ {31} | پس چون [همسر عزیز] از مكرشان اطلاع یافت نزد آنان [كسی] فرستاد و محفلی برایشان آماده ساخت و به هر یك از آنان [میوه و] كاردی داد و [به یوسف] گفت بر آنان درآی پس چون [زنان] او را دیدند وی را بس شگرف یافتند و [از شدت هیجان] دستهای خود را بریدند و گفتند منزه استخدا این بشر نیست این جز فرشتهای بزرگوار نیست {31} | 4 | 12 | |
1638 | يوسف | 12 | 32 | قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسَتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّاغِرِينَ {32} | [زلیخا] گفت این همان است كه در باره او سرزنشم میكردید آری من از او كام خواستم و[لی] او خود را نگاه داشت و اگر آنچه را به او دستور میدهم نكند قطعا زندانی خواهد شد و حتما از خوارشدگان خواهد گردید {32} | 4 | 12 | |
1639 | يوسف | 12 | 33 | قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ {33} | [یوسف] گفت پروردگارا زندان برای من دوستداشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانی به سوی آنان خواهم گرایید و از [جمله] نادانان خواهم شد {33} | 4 | 12 | |
1640 | يوسف | 12 | 34 | فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ {34} | پس پروردگارش [دعای] او را اجابت كرد و نیرنگ آنان را از او بگردانید آری او شنوای داناست {34} | 4 | 12 | |
1641 | يوسف | 12 | 35 | ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ {35} | آنگاه پس از دیدن آن نشانهها به نظرشان آمد كه او را تا چندی به زندان افكنند {35} | 4 | 12 | |
1642 | يوسف | 12 | 36 | وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانَ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ {36} | و دو جوان با او به زندان درآمدند [روزی] یكی از آن دو گفت من خویشتن را [به خواب] دیدم كه [انگور برای] شراب میفشارم و دیگری گفت من خود را [به خواب] دیدم كه بر روی سرم نان میبرم و پرندگان از آن میخورند به ما از تعبیرش خبر ده كه ما تو را از نیكوكاران میبینیم {36} | 4 | 12 | |
1643 | يوسف | 12 | 37 | قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ {37} | گفت غذایی را كه روزی شماست برای شما نمیآورند مگر آنكه من از تعبیر آن به شما خبر میدهم پیش از آنكه [تعبیر آن] به شما برسد این از چیزهایی است كه پروردگارم به من آموخته است من آیین قومی را كه به خدا اعتقاد ندارند و منكر آخرتند رها كردهام {37} | 4 | 12 | |
1644 | يوسف | 12 | 38 | وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَآئِـي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللّهِ مِن شَيْءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ {38} | و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی نمودهام برای ما سزاوار نیست كه چیزی را شریك خدا كنیم این از عنایتخدا بر ما و بر مردم است ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمیكنند {38} | 4 | 12 | |
1645 | يوسف | 12 | 39 | يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ {39} | ای دو رفیق زندانیم آیا خدایان پراكنده بهترند یا خدای یگانه مقتدر {39} | 4 | 12 | |
1646 | يوسف | 12 | 40 | مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ {40} | شما به جای او جز نامهایی [چند] را نمیپرستید كه شما و پدرانتان آنها را نامگذاری كردهاید و خدا دلیلی بر [حقانیت] آنها نازل نكرده است فرمان جز برای خدا نیست دستور داده كه جز او را نپرستید این است دین درست ولی بیشتر مردم نمیدانند {40} | 4 | 12 | |
1647 | يوسف | 12 | 41 | يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِيَ الأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ {41} | ای دو رفیق زندانیم اما یكی از شما به آقای خود باده مینوشاند و اما دیگری به دار آویخته میشود و پرندگان از [مغز] سرش میخورند امری كه شما دو تن از من جویا شدید تحقق یافت {41} | 4 | 12 | |
1648 | يوسف | 12 | 42 | وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ {42} | و [یوسف] به آن كس از آن دو كه گمان میكرد خلاص میشود گفت مرا نزد آقای خود به یاد آور و[لی] شیطان یادآوری به آقایش را از یاد او برد در نتیجه چند سالی در زندان ماند {42} | 4 | 12 | |
1649 | يوسف | 12 | 43 | وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ {43} | و پادشاه [مصر] گفت من [در خواب] دیدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را میخورند و هفتخوشه سبز و [هفتخوشه] خشگیده دیگر ای سران قوم اگر خواب تعبیر میكنید در باره خواب من به من نظر دهید {43} | 4 | 12 | |
1650 | يوسف | 12 | 44 | قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الأَحْلاَمِ بِعَالِمِينَ {44} | گفتند خوابهایی است پریشان و ما به تعبیر خوابهای آشفته دانا نیستیم {44} | 4 | 12 | |
1651 | يوسف | 12 | 45 | وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ {45} | و آن كس از آن دو [زندانی] كه نجات یافته و پس از چندی [یوسف را] به خاطر آورده بود گفت مرا به [زندان] بفرستید تا شما را از تعبیر آن خبر دهم {45} | 4 | 12 | |
1652 | يوسف | 12 | 46 | يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَّعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ {46} | ای یوسف ای مرد راستگوی در باره [این خواب كه] هفت گاو فربه هفت [گاو] لاغر آنها را میخورند و هفتخوشه سبز و [هفتخوشه] خشگیده دیگر به ما نظر ده تا به سوی مردم برگردم شاید آنان [تعبیرش را] بدانند {46} | 4 | 12 | |
1653 | يوسف | 12 | 47 | قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِي سُنبُلِهِ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّا تَأْكُلُونَ {47} | گفت هفتسال پی در پی میكارید و آنچه را درویدید جز اندكی را كه میخورید در خوشهاش واگذارید {47} | 4 | 12 | |
1654 | يوسف | 12 | 48 | ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّا تُحْصِنُونَ {48} | آنگاه پس از آن هفتسال سخت میآید كه آنچه را برای آن [سالها] از پیش نهادهاید جز اندكی را كه ذخیره میكنید همه را خواهند خورد {48} | 4 | 12 | |
1655 | يوسف | 12 | 49 | ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ {49} | آنگاه پس از آن سالی فرا میرسد كه به مردم در آن [سال] باران میرسد و در آن آب میوه میگیرند {49} | 4 | 12 | |
1656 | يوسف | 12 | 50 | وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ {50} | و پادشاه گفت او را نزد من آورید پس هنگامی كه آن فرستاده نزد وی آمد [یوسف] گفت نزد آقای خویش برگرد و از او بپرس كه حال آن زنانی كه دستهای خود را بریدند چگونه است زیرا پروردگار من به نیرنگ آنان آگاه است {50} | 4 | 12 | |
1657 | يوسف | 12 | 51 | قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ {51} | [پادشاه] گفت وقتی از یوسف كام [می]خواستید چه منظور داشتید زنان گفتند منزه ستخدا ما گناهی بر او نمیدانیم همسر عزیز گفت اكنون حقیقت آشكار شد من [بودم كه] از او كام خواستم و بیشك او از راستگویان است {51} | 4 | 12 | |
1658 | يوسف | 12 | 52 | ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ {52} | [یوسف گفت] این [درخواست اعاده حیثیت] برای آن بود كه [عزیز] بداند من در نهان به او خیانت نكردم و خدا نیرنگ خائنان را به جایی نمیرساند {52} | 4 | 12 | |
1659 | يوسف | 12 | 53 | وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ {53} | و من نفس خود را تبرئه نمیكنم چرا كه نفس قطعا به بدی امر میكند مگر كسی را كه خدا رحم كند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است {53} | 1 | 13 | |
1660 | يوسف | 12 | 54 | وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مِكِينٌ أَمِينٌ {54} | و پادشاه گفت او را نزد من آورید تا وی را خاص خود كنم پس چون با او سخن راند گفت تو امروز نزد ما با منزلت و امین هستی {54} | 1 | 13 | |
1661 | يوسف | 12 | 55 | قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ {55} | [یوسف] گفت مرا بر خزانههای این سرزمین بگمار كه من نگهبانی دانا هستم {55} | 1 | 13 | |
1662 | يوسف | 12 | 56 | وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاء نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ {56} | و بدین گونه یوسف را در سرزمین [مصر] قدرت دادیم كه در آن هر جا كه می خواستسكونت میكرد هر كه را بخواهیم به رحمتخود میرسانیم و اجر نیكوكاران را تباه نمیسازیم {56} | 1 | 13 | |
1663 | يوسف | 12 | 57 | وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ {57} | و البته اجر آخرت برای كسانی كه ایمان آورده و پرهیزگاری مینمودند بهتر است {57} | 1 | 13 | |
1664 | يوسف | 12 | 58 | وَجَاء إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ {58} | و برادران یوسف آمدند و بر او وارد شدند [او] آنان را شناخت ولی آنان او را نشناختند {58} | 1 | 13 | |
1665 | يوسف | 12 | 59 | وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلاَ تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَاْ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ {59} | و چون آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد گفت برادر پدری خود را نزد من آورید مگر نمیبینید كه من پیمانه را تمام میدهم و من بهترین میزبانانم {59} | 1 | 13 | |
1666 | يوسف | 12 | 60 | فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلاَ كَيْلَ لَكُمْ عِندِي وَلاَ تَقْرَبُونِ {60} | پس اگر او را نزد من نیاوردید برای شما نزد من پیمانهای نیست و به من نزدیك نشوید {60} | 1 | 13 | |
1667 | يوسف | 12 | 61 | قَالُواْ سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ {61} | گفتند او را با نیرنگ از پدرش خواهیم خواست و محققا این كار را خواهیم كرد {61} | 1 | 13 | |
1668 | يوسف | 12 | 62 | وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ {62} | و [یوسف] به غلامان خود گفتسرمایههای آنان را در بارهایشان بگذارید شاید وقتی به سوی خانواده خود برمیگردند آن را بازیابند امید كه آنان بازگردند {62} | 1 | 13 | |
1669 | يوسف | 12 | 63 | فَلَمَّا رَجِعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُواْ يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ {63} | پس چون به سوی پدر خود بازگشتند گفتند ای پدر پیمانه از ما منع شد برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه بگیریم و ما نگهبان او خواهیم بود {63} | 1 | 13 | |
1670 | يوسف | 12 | 64 | قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَمَا أَمِنتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ {64} | [یعقوب] گفت آیا همان گونه كه شما را پیش از این بر برادرش امین گردانیدم بر او امین سازم پس خدا بهترین نگهبان است و اوست مهربانترین مهربانان {64} | 1 | 13 | |
1671 | يوسف | 12 | 65 | وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَاعَهُمْ وَجَدُواْ بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُواْ يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَـذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ {65} | و هنگامی كه بارهای خود را گشودند دریافتند كه سرمایهشان بدانها بازگردانیده شده است گفتند ای پدر [دیگر] چه میخواهیم این سرمایه ماست كه به ما بازگردانیده شده است قوت خانواده خود را فراهم و برادرمان را نگهبانی میكنیم و [با بردن او] یك بار شتر میافزاییم و این [پیمانه اضافی نزد عزیز] پیمانهای ناچیز است {65} | 1 | 13 | |
1672 | يوسف | 12 | 66 | قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِّنَ اللّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَن يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ {66} | گفت هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پیمان استواری ببندید كه حتما او را نزد من باز آورید مگر آنكه گرفتار [حادثهای] شوید پس چون پیمان خود را با او استوار كردند [یعقوب] گفتخدا بر آنچه میگوییم وكیل است {66} | 1 | 13 | |
1673 | يوسف | 12 | 67 | وَقَالَ يَا بَنِيَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ {67} | و گفت ای پسران من [همه] از یك دروازه [به شهر] در نیایید بلكه از دروازههای مختلف وارد شوید و من [با این سفارش] چیزی از [قضای] خدا را از شما دور نمیتوانم داشت فرمان جز برای خدا نیست بر او توكل كردم و توكلكنندگان باید بر او توكل كنند {67} | 1 | 13 | |
1674 | يوسف | 12 | 68 | وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِي عَنْهُم مِّنَ اللّهِ مِن شَيْءٍ إِلاَّ حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ {68} | و چون همان گونه كه پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند [این كار] چیزی را در برابر خدا از آنان برطرف نمیكرد جز اینكه یعقوب نیازی را كه در دلش بود برآورد و بیگمان او از [بركت] آنچه بدو آموخته بودیم دارای دانشی [فراوان] بود ولی بیشتر مردم نمیدانند {68} | 1 | 13 | |
1675 | يوسف | 12 | 69 | وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَاْ أَخُوكَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ {69} | و هنگامی كه بر یوسف وارد شدند برادرش [بنیامین] را نزد خود جای داد [و] گفت من برادر تو هستم بنابراین از آنچه [برادران] میكردند غمگین مباش {69} | 1 | 13 | |
1676 | يوسف | 12 | 70 | فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ {70} | پس هنگامی كه آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد آبخوری را در بار برادرش نهاد سپس [به دستور او] نداكنندهای بانگ درداد ای كاروانیان قطعا شما دزد هستید {70} | 1 | 13 | |
1677 | يوسف | 12 | 71 | قَالُواْ وَأَقْبَلُواْ عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ {71} | [برادران] در حالی كه به آنان روی كردند گفتند چه گم كردهاید {71} | 1 | 13 | |
1678 | يوسف | 12 | 72 | قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَاء بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَاْ بِهِ زَعِيمٌ {72} | گفتند جام شاه را گم كردهایم و برای هر كس كه آن را بیاورد یك بار شتر خواهد بود و [متصدی گفت] من ضامن آنم {72} | 1 | 13 | |
1679 | يوسف | 12 | 73 | قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ {73} | گفتند به خدا سوگند شما خوب میدانید كه ما نیامدهایم در این سرزمین فساد كنیم و ما دزد نبودهایم {73} | 1 | 13 | |
1680 | يوسف | 12 | 74 | قَالُواْ فَمَا جَزَآؤُهُ إِن كُنتُمْ كَاذِبِينَ {74} | گفتند پس اگر دروغ بگویید كیفرش چیست {74} | 1 | 13 | |
1681 | يوسف | 12 | 75 | قَالُواْ جَزَآؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ {75} | گفتندكیفرش [همان] كسی است كه [جام] در بار او پیدا شود پس كیفرش خود اوست ما ستمكاران را این گونه كیفر میدهیم {75} | 1 | 13 | |
1682 | يوسف | 12 | 76 | فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَن يَشَاء اللّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ {76} | پس [یوسف] به [بازرسی] بارهای آنان پیش از بار برادرش پرداخت آنگاه آن را از بار برادرش [بنیامین] در آورد این گونه به یوسف شیوه آموختیم [چرا كه] او در آیین پادشاه نمیتوانست برادرش را بازداشت كند مگر اینكه خدا بخواهد [و چنین راهی بدو بنماید] درجات كسانی را كه بخواهیم بالا میبریم و فوق هر صاحب دانشی دانشوری است {76} | 1 | 13 | |
1683 | يوسف | 12 | 77 | قَالُواْ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ {77} | گفتند اگر او دزدی كرده پیش از این [نیز] برادرش دزدی كرده استیوسف این [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برایشان آشكار نكرد [ولی] گفت موقعیتشما بدتر [از او]ست و خدا به آنچه وصف میكنید داناتر است {77} | 1 | 13 | |
1684 | يوسف | 12 | 78 | قَالُواْ يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ {78} | گفتند ای عزیز او پدری پیر سالخورده دارد بنابراین یكی از ما را به جای او بگیر كه ما تو را از نیكوكاران میبینیم {78} | 1 | 13 | |
1685 | يوسف | 12 | 79 | قَالَ مَعَاذَ اللّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلاَّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّـآ إِذًا لَّظَالِمُونَ {79} | گفت پناه به خدا كه جز آن كس را كه كالای خود را نزد وی یافتهایم بازداشت كنیم زیرا در آن صورت قطعا ستمكار خواهیم بود {79} | 1 | 13 | |
1686 | يوسف | 12 | 80 | فَلَمَّا اسْتَيْأَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِيًّا قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُواْ أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُم مَّوْثِقًا مِّنَ اللّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّىَ يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ {80} | پس چون از او نومید شدند رازگویان كنار كشیدند بزرگشان گفت مگر نمیدانید كه پدرتان با نام خدا پیمانی استوار از شما گرفته است و قبلا [هم] در باره یوسف تقصیر كردید هرگز از این سرزمین نمیروم تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا در حق من داوری كند و او بهترین داوران است {80} | 1 | 13 | |
1687 | يوسف | 12 | 81 | ارْجِعُواْ إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُواْ يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ {81} | پیش پدرتان بازگردید و بگویید ای پدر پسرت دزدی كرده و ما جز آنچه میدانیم گواهی نمیدهیم و ما نگهبان غیب نبودیم {81} | 1 | 13 | |
1688 | يوسف | 12 | 82 | وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيْرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ {82} | و از [مردم] شهری كه در آن بودیم و كاروانی كه در میان آن آمدیم جویا شو و ما قطعا راست میگوییم {82} | 1 | 13 | |
1689 | يوسف | 12 | 83 | قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ {83} | [یعقوب] گفت [چنین نیست] بلكه نفس شما امری [نادرست] را برای شما آراسته است پس [صبر من] صبری نیكوست امید كه خدا همه آنان را به سوی من [باز] آورد كه او دانای حكیم است {83} | 1 | 13 | |
1690 | يوسف | 12 | 84 | وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ {84} | و از آنان روی گردانید و گفت ای دریغ بر یوسف و در حالی كه اندوه خود را فرو میخورد چشمانش از اندوه سپید شد {84} | 1 | 13 | |
1691 | يوسف | 12 | 85 | قَالُواْ تَالله تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ {85} | [پسران او] گفتند به خدا سوگند كه پیوسته یوسف را یاد میكنی تا بیمار شوی یا هلاك گردی {85} | 1 | 13 | |
1692 | يوسف | 12 | 86 | قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ {86} | گفت من شكایت غم و اندوه خود را پیش خدا میبرم و از [عنایت] خدا چیزی میدانم كه شما نمیدانید {86} | 1 | 13 | |
1693 | يوسف | 12 | 87 | يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ {87} | ای پسران من بروید و از یوسف و برادرش جستجو كنید و از رحمتخدا نومید مباشید زیرا جز گروه كافران كسی از رحمتخدا نومید نمیشود {87} | 1 | 13 | |
1694 | يوسف | 12 | 88 | فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيْهِ قَالُواْ يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ {88} | پس چون [برادران] بر او وارد شدند گفتند ای عزیز به ما و خانواده ما آسیب رسیده است و سرمایهای ناچیز آوردهایم بنابراین پیمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق كن كه خدا صدقهدهندگان را پاداش میدهد {88} | 1 | 13 | |
1695 | يوسف | 12 | 89 | قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ {89} | گفت آیا دانستید وقتی كه نادان بودید با یوسف و برادرش چه كردید {89} | 1 | 13 | |
1696 | يوسف | 12 | 90 | قَالُواْ أَإِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَاْ يُوسُفُ وَهَـذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ {90} | گفتند آیا تو خود یوسفی گفت [آری] من یوسفم و این برادر من است به راستی خدا بر ما منت نهاده است بیگمان هر كه تقوا و صبر پیشه كند خدا پاداش نیكوكاران را تباه نمیكند {90} | 1 | 13 | |
1697 | يوسف | 12 | 91 | قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئِينَ {91} | گفتند به خدا سوگند كه واقعا خدا تو را بر ما برتری داده است و ما خطاكار بودیم {91} | 1 | 13 | |
1698 | يوسف | 12 | 92 | قَالَ لاَ تَثْرَيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ {92} | [یوسف] گفت امروز بر شما سرزنشی نیستخدا شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است {92} | 1 | 13 | |
1699 | يوسف | 12 | 93 | اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَـذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ {93} | این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفكنید [تا] بینا شود و همه كسان خود را نزد من آورید {93} | 1 | 13 | |
1700 | يوسف | 12 | 94 | وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ {94} | و چون كاروان رهسپار شد پدرشان گفت اگر مرا به كمخردی نسبت ندهید بوی یوسف را میشنوم {94} | 1 | 13 | |
1701 | يوسف | 12 | 95 | قَالُواْ تَاللّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلاَلِكَ الْقَدِيمِ {95} | گفتند به خدا سوگند كه تو سخت در گمراهی دیرین خود هستی {95} | 1 | 13 | |
1702 | يوسف | 12 | 96 | فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ {96} | پس چون مژدهرسان آمد آن [پیراهن] را بر چهره او انداخت پس بینا گردید گفت آیا به شما نگفتم كه بیشك من از [عنایت] خدا چیزهایی میدانم كه شما نمیدانید {96} | 1 | 13 | |
1703 | يوسف | 12 | 97 | قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ {97} | گفتند ای پدر برای گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بودیم {97} | 1 | 13 | |
1704 | يوسف | 12 | 98 | قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ {98} | گفت به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش میخواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است {98} | 1 | 13 | |
1705 | يوسف | 12 | 99 | فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاء اللّهُ آمِنِينَ {99} | پس چون بر یوسف وارد شدند پدر و مادر خود را در كنار خویش گرفت و گفت ان شاء الله با [امن و] امان داخل مصر شوید {99} | 1 | 13 | |
1706 | يوسف | 12 | 100 | وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَـذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بَي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِّمَا يَشَاء إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ {100} | و پدر و مادرش را به تخت برنشانید و [همه آنان] پیش او به سجده درافتادند و [یوسف] گفت ای پدر این است تعبیر خواب پیشین من به یقین پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [كنعان به مصر] باز آورد پس از آنكه شیطان میان من و برادرانم را به هم زد بی گمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است زیرا كه او دانای حكیم است {100} | 1 | 13 | |
1707 | يوسف | 12 | 101 | رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنُيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ {101} | پروردگارا تو به من دولت دادی و از تعبیر خوابها به من آموختی ای پدیدآورنده آسمانها و زمین تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما {101} | 2 | 13 | |
1708 | يوسف | 12 | 102 | ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ {102} | این [ماجرا] از خبرهای غیب است كه به تو وحی میكنیم و تو هنگامی كه آنان همداستان شدند و نیرنگ میكردند نزدشان نبودی {102} | 2 | 13 | |
1709 | يوسف | 12 | 103 | وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ {103} | و بیشتر مردم هر چند آرزومند باشی ایمانآورنده نیستند {103} | 2 | 13 | |
1710 | يوسف | 12 | 104 | وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ {104} | و تو بر این [كار] پاداشی از آنان نمیخواهی آن [قرآن] جز پندی برای جهانیان نیست {104} | 2 | 13 | |
1711 | يوسف | 12 | 105 | وَكَأَيِّن مِّن آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ {105} | و چه بسیار نشانهها در آسمانها و زمین است كه بر آنها میگذرند در حالی كه از آنها روی برمیگردانند {105} | 2 | 13 | |
1712 | يوسف | 12 | 106 | وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ {106} | و بیشترشان به خدا ایمان نمیآورند جز اینكه [با او چیزی را] شریك میگیرند {106} | 2 | 13 | |
1713 | يوسف | 12 | 107 | أَفَأَمِنُواْ أَن تَأْتِيَهُمْ غَاشِيَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ {107} | آیا ایمنند از اینكه عذاب فراگیر خدا به آنان دررسد یا قیامت در حالی كه بیخبرند بناگاه آنان را فرا رسد {107} | 2 | 13 | |
1714 | يوسف | 12 | 108 | قُلْ هَـذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ {108} | بگو این است راه من كه من و هر كس پیرویام كرد با بینایی به سوی خدا دعوت میكنیم و منزه استخدا و من از مشركان نیستم {108} | 2 | 13 | |
1715 | يوسف | 12 | 109 | وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَواْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ {109} | و پیش از تو [نیز] جز مردانی از اهل شهرها را كه به آنان وحی میكردیم نفرستادیم آیا در زمین نگردیدهاند تا فرجام كسانی را كه پیش از آنان بودهاند بنگرند و قطعا سرای آخرت برای كسانی كه پرهیزگاری كردهاند بهتر است آیا نمیاندیشید {109} | 2 | 13 | |
1716 | يوسف | 12 | 110 | حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاء وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ {110} | تا هنگامی كه فرستادگان [ما] نومید شدند و [مردم] پنداشتند كه به آنان واقعا دروغ گفته شده یاری ما به آنان رسید پس كسانی را كه میخواستیم نجات یافتند و[لی] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد {110} | 2 | 13 | |
1717 | يوسف | 12 | 111 | لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَـكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ {111} | به راستی در سرگذشت آنان برای خردمندان عبرتی استسخنی نیست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصدیق آنچه [از كتابهایی] است كه پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی كه ایمان میآورند رهنمود و رحمتی است {111} | 2 | 13 |